به زندان ابوغریب افتاد و در آنجا با چند نیروی تکفیری هم سلول شد و به شدت از آنها تاثیر گرفت. پس از آزاد شدن نیز، با توصیه آنها به زادگاهش فلوجه رفت و شاخه ای از القاعده را در این شهر تاسیس کرد.
در آن زمان، ابوعمر بغدادی، فرمانده القاعده عراق بود و یک سرهنگ ستاد سابق در ارتش صدام با نام مستعار حاجی بکر، به عنوان مشاور و معاون، امور نظامی آنها را مدیریت می کرد.
در سال 2010 ابوعمر و بسیاری از اعضای ارشد این گروه کشته شدند و حاجی بکر به ابوبکر بغدادی توصیه کرد خود را به عنوان فرمانده، معرفی کند.
در این مرحله جدید، ابوبکر البغدادی به عنوان فرمانده اصلی مطرح شد و حجی بکر به عنوان مشاور او بر همه امور نظارت می کرد.
این سرهنگ ستاد، تا آن زمان با ریش تراشیده و قیافه ای غربی در محافل حاضر می شد، اما به علت حساسیت های سران گروه های تکفیری و شیوخ حامی آنها، ظاهر خود را تغییر داد و ریشش بلند تر از ریش بغدادی شد.
او دیگر ظاهری شبیه به دراویش داشت.
آنها مبارزه خود را روی ضربه زدن به دولت عراق متمرکز کرده بودند و شبکه های ترور و بمبگذاری دولت اسلامی عراق فعال تر شده بود. منابع مالی آنها نیز علاوه بر کمک های شیوخ حوزه خلیج فارس، از طریق شیوخ وابسته به وهابی های عراق و برخی مقامات دولتی متمایل به آنها تامین می شد. همچنین مصادره اموال شیعیان و مسیحیان و غیر مسلمانان و حتی اهل سنتی که مزدوران نظام عراق خوانده می شدند ادامه داشت.
با قدرت گرفتن دولت اسلامی عراق، آنها بر برخی منابع نفتی و ایستگاه های تولید برق و سوخت و کارخانه های دولتی در الانبار نیز مسلط شدند و حتی با برقراری ایست و بازرسی در راههای مرکزی عراق، از خودروها مالیات گرفته و کامیون ها را غارت می کردند.
به این ترتیب بود که اموال این گروه به اندازه ای بالا رفت که توانست حقوق اغواکننده ای را به عناصر خود بدهد و هزینه های زیادی را نیز برای عملیات نظامی خود صرف کند.
در طول این مدت، اعضای شورای فرماندهی را حجی البکر تعیین می کرد و همگی عراقی بودند.
بعد از آغاز بحران سوریه، آنها ابتدا مخالف حضور در این کشور بودند، اما نمی توانستند مانع از رفتن نیروهای خود به سوریه شوند. در سوریه دستمزدها بسیار بالاتر از عراق بود.
البغدادی در همین راستا فتوای حرمت رفتن به سوریه را صادر کرد و هر کسی که نظری مخالف این فتوا داشت، به دار آویخته می شد.
اما وهابی ها، سوریه را به عنوان سرزمین جهاد معرفی کردند و گروه بغدادی و سرهنگ ممکن بود در حاشیه قرار بگیرد. به همین علت، حاجی بکر ایده تشکیل شاخه گروه در سوریه را مطرح کرد و جبهه النصره با فرماندهی ابومحمد جولانی شکل گرفت.
به این ترتیب، علاوه بر عناصری که از عراق به سوریه می رفتند، تکفیری های سایر کشورها نیز با پیوستن به جبهه النصره، بخشی از دولت اسلامی عراق می شدند و از آن پس کلمه شام نیز به اسم گروه آنها افزوده شد و دولت اسلامی عراق و شام یا همان داعش شکل گرفت.
جبهه النصره با سیل تبلیغات و کمک های غربی- عربی مطرح شد و بسیاری از عناصر تروریستی از خلیج فارس و تونس و لیبی و مراکش و الجزایر و یمن و حتی اروپا به آن پیوستند.
گسترش سریع النصره نگرانی های زیادی برای سرهنگ البکر و البغدادی ایجاد کرد، چرا که نام ابومحمد جولانی و جبهه النصره، معروف تر از ابوبکر بغدادی و داعش می شد.
نیروهایی که به آن می پیوستند نیز اغلب، اطلاعی از شاخه بودن النصره نداشتند و خود را وابسته به داعش نمی دانستند.
به این ترتیب بود که به توصیه حاجی بکر، البغدادی از الجولانی خواست در نواری صوتی اعلام کند که جبهه النصره شاخه ای از دولت اسلامی عراق به رهبری البغدادی است. اما الجولانی اعلام کرد این موضوع به ضرر انقلاب سوریه است و از دستور فرمانده خود سر باز زد.
البغدادی و سرهنگ خیلی دیر متوجه حضور مستقیم عناصر اطلاعاتی عربستان در شورای فرماندهی جبهه النصره شدند و احتمال استقلال شاخه خود را نزدیک دیدند.
با تحرکات داعش برای تثبیت مالکیتش بر جبهه النصره، امریکا وارد ماجرا شد و جبهه النصره را در لیست تروریست ها قرار داد. با این اقدام، الجولانی به طور جهشی پله های ترقی را طی می کرد و تبدیل به فرمانده ارشد تکفیری ها می شد. این روش ساده و معمول سیا برای کنترل سران گروه های مسلح تکفیری و ایجاد تعادل موردنظر خود میان آنهااست.
حاجی بکر برای متوقف کردن روند دور شدن جبهه النصره، به الجولانی ماموریت داد تعدادی از سران ارتش آزاد سوریه را ترور کند.
الجولانی ازاین دستور نیز سرپیچی کرد و البغدادی به او هشدار داد یا وابستگی خود را اعلام کند، یا کنار رفته و گروه دیگری برای خود تشکیل دهد.
پس از آن، حاجی بکر و بغدادی نیز به سوریه رفتند تا جا پای خود را محکمتر کنند. با بروز اختلاف ها، تعدادی از گروه های جبهه النصره با دولت اسلامی عراق و شام و خلیفه آن یعنی ابوبکر بغدادی بیعت کردند، گروهی به الجولانی وفادار ماندند و گروهی مستقل شدند.
درگیری های داعش و النصره از این مرحله آغاز شد و نیروهای داعش که بر مرزهای شرقی و شمالی سوریه تسلط داشتند کاروان کامیون های پشتیبانی که از ترکیه می آمد را غارت می کردند. گاهی نیز با حمله بر انبارهای النصره، درگیری های خونین تری رخ می داد.
ایمن الظواهری، رهبر القاعده به توصیه سعودی ها به بغدادی توصیه کرد با الجولانی متحد شود و داعش را منحل کند. اما بغدادی هرگز راضی به بیعت کردن با شاگرد و نماینده خود نشد و علیه الظواهری نیز موضع گرفت و او و جولانی و جبهه النصره را ابزار دست سعودی ها خواند.
در همین دوران، تلاش بندر بن سلطان، رئیس سازمان اطلاعاتی عربستان برای تشکیل یک ارتش یکپارچه از اتحاد تمام گروه های تکفیری به علت خودرأیی شدید سران تکفیری، ناکام ماند و بسیاری از آنها به بیعت خود با بغدادی باقی ماندند.
داعش با تکیه بر خودشیفتگی و غرور ابوبکر بغدادی که خود را امیر خلافت اسلامی می دانست و نیز فرماندهی سرهنگ باتجربه خود؛ حاجی بکر، موفق شد بسیاری از مناطق تحت سلطه جبهه النصره را تصاحب کند و اوج جنگ آنها در جنوب ادلب رخ داد.
پس از آن بود که شیوخ و شخصیت های سیاسی عراقی متمایل به وهابی ها ماموریت یافتند عناصر مسلح داعش در عراق را تحریک به قیام کنند تا دولت عراق ناچار به جنگ با آنها شود و به این ترتیب پایه های خلافت بغدادی به دست ارتش عراق نابود شود.
خویشتن داری و بردباری دولت عراق نیز سودی نداشت و گروه های مسلح، باتحریک پنهانی شیوخ وابسته به وهابی ها همچنان به آشوب ادامه می دهند.
با کشته شدن حاجی بکر، ضربه بزرگی به داعش وارد می شود و بعید است ابوبکر بغدادی بتواند مشاوری در حد او از میان فرماندهان تکفیری پیدا کند.
نظرات شما عزیزان:
دانشجو پیام نور
پاسخ:مخلصیم داش میلاد